هزار باده ناخورده

ساخت وبلاگ
1.خودت را در سه کلمه یا یک جمله توصیف کن:عاشق آموختن(هم یاد گرفتن و هم یاد دادن)، بی ثبات، پر اشتباه2.آخرین باری که گریه کردی چه زمانی بود؟و چرا؟چند روز پیش. یه کلیپی از شهیدان دیدم و اشکمو درآورد‌.3.چیزی که در آن اصلا خوب نیستی چیست؟بازی مافیا 4.بزرگ‌ترین توانمندی تو چیه؟احتمالا نوشتن داستان کوتاه5.از اسمت راضی هستی؟؟صد در صد6.اگر یه عینک داشتی که می‌تونستی ذات آدما رو ببینی، اولین نفری که می‌دیدی کی بود؟دیدن ذات آدم ها و احتمالا ناامیدی یا شرمندگی بعد از اون، خیلی برای من ناگواره. ترجیح میدم هیچوقت این عینکو استفاده نکنم.7.فرد مورد علاقه خود را در سه کلمه توصیف کن.مهربون، دارای حس مسئولیت زیاد، باهوش8 .تصور غلطی که مردم از تو دارند چیست؟درسخون بودنم ​​​​​​9.تا به حال عاشق شده ای؟معلومه که شدم 10.اگر در قرعه کشی 2 میلیارد تومان برنده شوی چه می کنی؟یه خونه میخرم اجاره اش میدم هزار باده ناخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت هزار باده ناخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yd94 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 20:10

1. یه فیلمی هست به اسم «عطر، خاطرات یک قاتل» داستان یه پسر یتیمه که حس بویایی بینظیری داره. اما یه اشکالی تو کارش هست. اونم اینه که متوجه میشه خودش هیچ بویی نداره! نمیتونم توصیه کنم این فیلمو ببینید. غم انگیز و فلسفی و طولانیه. اما یه جورایی با قهرمان داستان حس مشترکی دارم.من خودمو یه هنرمند درجه یک میدونم. نه از این بابت که کارم درسته. نه! از نظر تکنیکی اگه بخوام بگم، میلیونها سال نوری با نویسنده «خوب» شدن فاصله دارم. من از این جهت خودمو یه هنرمند درجه یک میدونم که میتونم در اکثر مواقع افکار و ایده هامو رو کاغذ پیاده کنم. از نظر من هر کسی که بتونه به نحوی ایده هاشو رو کاغذ بیاره یا به نقاشی، موسیقی، آزمایش علمی، آشپزی، ورزش و هر چیز دیگه ای حتی درد دل با دوستاش تبدیل کنه، یه هنرمند درجه یک محسوب میشه. بقیه اش، فقط تمرین در بستر مناسبه.حالا این همه رطب و یابس بافتن برای چیه؟ من چند وقت پیش به خاطر اضطرابم با روانشناسی صحبت کردم. بهم گفت وقتی میترسی بدنت چطور میشه؟ جوابی نداشتم که بدم. گفت وقتی گرسنه و تشنه ای چطور؟ جز چند تا جواب کلیشه ای، بازم حرفی برای زدن نداشتم. روانشناس بهم گفت یه دفتر بردار و احساساتت رو بنویس. و من اونجا متوجه شدم که چقدر در شناخت خودم عاجز و ناتوانم!2. هر کسی امضای مخصوص خودشو داره که نشون میده فرد تو اون فضا حضور داشته. امضای من، لیوانهای بیشمار قهوه و چایی هست که یه جایی رهاشون کردم. لیوانام روی سینک، رو میز کنار پنجره، رو میز تحریر خودم جا میمونه همیشه امضای من اینه که رسما دیوانه و شیفته قهوه ام. معمولا کمی تلخ دوست دارم. امروز از دستم در رفت زیادی شیرین شد، به زحمت قهوه مو خوردم. یا مثلا امضای من کشوی کوچیک میز تحریرم و داشبورد ماشینمونه که از شی هزار باده ناخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت هزار باده ناخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yd94 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 20:10

۱. اون امتحان سخته رو یادتونه که گفتم ممکنه بیفتم و هیچ کسی رو هم نمیتونم بابتش سرزنش کنم؟ خوب اونو قبول شدم به سلامتی و شادی یکشنبه هفته بعد هم باز یه امتحان سخت دارم که التماس دعا داره. دارم فک میکنم امتحانای من انگار قرار نیست هیچوقت تموم بشه. الله اکبر واقعا!۲. اون دوره نوجوونیم که خیلی مذهبی بودم یادمه. عطر مشهد میخریدم میزدم به سجاده ام که در واقع چفیه بود. هر روز یه دعای خاص میخوندم. بعد نماز تعقیبات میخوندم. لباس یقه بسته میپوشیدم. تلویزیون فقط برنامه مذهبی.بعدا یه دوره ای خیلی سیاسی شدم، باز شور اونم درمیاوردم. مثلا حتما حتما باید فردی که میشناختم از دیدگاه سیاسی من پشتیبانی میکرد تا باهاش صمیمی میشدم.باز بعدا رفتم خوابگاه، اونجا هم شور همه چی رو درآوردم. تا نصف شب بیدار موندن، قلیون رفتن، کلاسا رو پیچوندن،... خوبیش این بود تو همین خوابگاه آدمایی مثل آرین و احسان رو شناختم. دوستم نبودن دورادور فقط میشناختمشون. هم درسشونو میخوندن، هم تفریح میکردن، هم ورزش.درسته هنوزم گاهی شور همه چیو درمیارم اما کمتر از قبل.۳. دوران کرونا چقدر دوران عجیبی بود برای من. دستاورد اولش برای من یه افزایش وزن ۱۱ کیلویی بود در مدت تقریبا یک و نیم سال. درس هم که مطلقا نخوندم بوسیدم گذاشتم کنار. تا ساعت ۳ شب بیدار میموندم فقط اینستا و سریال صبحم پا میشدم فقط وصل میشدم کلاس آنلاین بعدش میخوابیدم پشت سیستم امتحانا هم که مجازی بود گروهی امتحان میدادیم.تاثیرات منفی وحشتناکی داشت اما خوشبختانه به اون استراحت نیاز داشتم واقعا. پارسال زمستون تقریبا تو آخرین پیک کرونا بود که منم آخرین تعطیلی ناشی از کرونا رو تجربه کردم و تمام.۴. پنجشنبه حین بخیه زدن انگشت شست یه مریض، متاسفانه سوزن بخیه از دستم در رفت هزار باده ناخورده...ادامه مطلب
ما را در سایت هزار باده ناخورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yd94 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 20:10